Tuesday, December 26, 2006

نیایش یلدایی

نیایش یلدا


ای مهر
ای ایزد قدرت و توانایی
ای ایزد پیمان داری و زایندگی
ای ایزد شادی و روشنایی
ای ایزد داد و دادگستری
تو پیروزی
تو توانمندی
تو شکست ناپذیری
روشنایی از آن توست
شادی از آن توست
غرور از آن توست
بلند همتی از آن توست
دلیری از آن توست

ای شب دور شو
تاریکی دور شو
تباهی دور شو
غم دورشو
شکست دور شو
ناتوانی دور شو

ایدر پیروزی بتابد
شکست و غم را بتارد
ایدر مهر بزاید
شب و تاریکی را بتارد
ایدر ایزد مهر بتازد
دروند دجال را بتارد
ای دجال دروغ زن کور شو
ای دجال ستمگر کور شو
از سرزمین ما دور شو
ایدر مهر بیاید
آزادی بیاید
شادی بیاید

ای مهر
ای ایزد شکست ناپذیر، توانا و پیروز
ای ایزد دلیر،بلند همت و پیمان دار
ما را یاری کن
تا پیمانها را نشکنیم
و به عهد وفا کنیم
ما را یاری کن تا چون تو
شکست ناپذیر و بلند همت باشیم
بشود که مجاهدان و مبارزان سرزمین تو پیروز شوند
بشود که شب سیاه از این سرزمین بگریزد
بشود که آزادی و شادی بر این سرزمین بتابد
بشود که دروغ ، گرسنگی و حقارت از این سرزمین بگریزد

ای مهر
ای ایزد توانا
به روشنفکران ما شهامت و فضیلت
به مبارزان ما پیروزی و استقامت
به مردمان ما امید و طاقت
و به سرزمین ما سبزی و خرمی بده
حقارت دور شو کور شو
جهالت دور شو کور شو
روشنایی بتاب
امید بیا
داد بیا
مهر بتاب و به درآ
ایدن باد
ایدون تر باد


21 دسامبر 2006 رضا شمس


















Friday, December 15, 2006

تبریک

یک روز دیگر به روزهای تاریخی ما افزون شد روزی غرورانگیز و شادی بخش.
پیروزی عدالت در دیوان عدالت اروپا بر تجارت و بند و بست کثیف ، را به سردارن، اعضاء و هواداران مقاومت، آنها که شادیها را می کارند، و بر همه ی ایرانیان تبریک می گویم . بدون شک روزهایی غرور انگیزتر و شادی بخش تر در راهند. پس درود و به پیش برای ساختن روزهای شادی بخش باز هم بزرگتر و روز روزها، روز سرنگونی.

درود به پیش


شادیها را می کارند
خنده را مجال شکفتن می دهند
و گلها را با خون ابیاری می کنند
شادیها را با شیره ی جان می کارند
و تقسیم می کنند در دلها
آری شادیها را با شیره ی جان می کارند

اکنون مصدق بزرگ
شاد است
گویی که یکبار دیگر عدالت را در لاهه
به کرسی نشانده است
مطمئنم که از بیغو له ی احمد آباد
سالیان تنهایی و رنج را
دمی به سفره نشسته است
با جامی در دست
و خنده ای بر لب

اکنون ستار دلاور
سوزش گلوله های نامردمان را
به فراموشی نشسته است
در پشت بام باغ اتابک
بر تفنگ برنواش تکیه داده
بر بارش تیرهای چرکین نامردمان
چون شیری غران
قاه قاه می خندد
و می غرد
*"عشق اولسن سوزلر
وطن اولاد لرنا
عشق اولسن سوزلر
یاتمیون درون ایاغا
دشمن قابغندا
یاشاسین ای وطن اولاد لرم
یاشاسین یاشاسین یاشاسین
یاشاسین به پیش
یاشاسین به پیش "

امروز میرزای ما
کو چک خان ما
-او که کوچک مردم
اما کوه البرزما در مصاف نامردمان
بود-
زرهپوش برفی سپید کوه برتن
بر ستبر بالا بلند قله
آخرین لحظاتش را
به بزم نشسته است
غرور در چشمهایش می شکفد
و فرمان می راند
" درود جاغالانم
درود درود درود
درود به پیش
درود به پیش"
تا فتح قله راهی نیست
اکنون تا فردا راهی نیست



شادیها را بر روی غمها می کارند
خنده را از لبان خود بر می گیرند
و بر لبان ما می کارند
زخمهایی به عمق ابدیت
دردها و رنجها
و نامردمیهای سالیان غربت
را از کوچه های قلبهای شکسته
جارو می کنند
و غرور را می کارند
آری غرور را می کارند

امروز سرداران ما
در بزم غرور و شادی
رقصانند.

21 آذر رضا شمس


با تشکر از دوست گرامی آقای اصغر ارشی که در ترجمه قطعه ی ترکی شعر کمک کردند*

Free Website Counter
Counter