در نگاه تو
در نگاه غمگینت
ستاره می میرد
آنگاه که راز نهفته را پنهان می کنی
و من بغل بغل ستارها را در نگاه تو می چینیم
با دستانی ملتهب
وقتی که از مژگانت فرو می ریزند
می گویند
"ستاره ای که مرده است، مرده است "
بیهوده از برای چه تقلا میکنی
برای همیشه ستاره را فراموش کن
من اما دیده ام دستان گرمی را
_آنچنان سوزان-
که شعله بر اندام ستاره می پاشد
دیده ام و خواهم دید
روان آبستن آفرینش را
که با دمی سوزناک
بر خاکستر سرد ستارگان بر می دمد
و ستارگان گر گرفته را
بر دامن آسمان می کارد
آنگاه من ستارگان گر گرفته را بغل بغل میچینم
بر دوار زمان می گذارم
و دنیایی دیگر را می آغازم
دنیایی که ستارگانش از نگاه غمگین تو
نور به عاریه خواهند گرفت
و هستی در نگاه تو خواهد شکفت
می دانم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home